روایت آزادگان میاندوآبی از روزهای سخت اسارت/ از راز وحدت اسرا تا برکات وجودی مرحوم ابوترابی
۲۶ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۰:۳۳
شناسه : 264364
6

میاندوآب در هشت سال دفاع مقدس 850 شهید، 182 آزاده و یک هزار و 533 جانباز و در راس همه آنها شهید مهدی باکری، فرمانده دلاور و رشید لشکر عاشورا را تقدیم نظام و انقلاب اسلامی کرده است که در ادامه برشی از خاطرات دو آزاده میاندوآبی را می خوانید.

پ
پ

به گزارش زرین خبر، 31 شهریور سال 59 صدام حسین جنگی را علیه ایران آغاز کرد که هشت سال طول کشید و در مرداد ۱۳۶۷ با قبول آتش‌بس از سوی دو طرف و پس از به جا گذاشتن یک میلیون نفر تلفات و  حدود هزار و 200 میلیارد دلار خسارات به دو کشور؛ این جنگ پایان یافت.

در این جنگ هشت ساله که ما با نام های “دفاع مقدس” و “جنگ تحمیلی” آن را می شناسیم، ایران در دوران دفاع مقدس شاهد از دست دادن 221 هزار و 682 نفر از جوانان و فرماندهان خود بود و همچنین این جنگ 554 هزار و 858 رزمنده جانباز به یادگار گذاشت.

در پایان این جنگ هشت ساله حدود 40 هزار رزمنده ایرانی به اسارت نیروهای عراقی درآمدند و همچنین 70 هزار اسیر عراقی نیز در اختیار ایران بود که بعد از دو سال از آتش بس، مبادله اسیران جنگی میان ایران و عراق، در تاریخ 26مرداد 1369 آغاز و کار مبادله اسرا تا اسفند 1381 به طول انجامید.

به همین مناسبت 26 مرداد در تقویم کشورمان یک روز خاص بوده و سالروز بازگشت آزادگان سرافراز به میهن اسلامی است؛ آزادگانی که سال های اسارت را تحمل کرده وبا سربلندی و عزت به خاک ایران اسلامی گام نهادند و روزی است که بسیاری از چشمان منتظر، سرشار از اشک شوق دیدار با عزیزان خود شده و مردم ایران اسلامی میزبان فرزندان خود پس از سال ها اسارت در بند دشمن بعثی شده اند.

شهرستان میاندوآب هم  در دوران دفاع مقدس نقش مهمی داشته و مردم غیرتمند میاندوآب دوشادوش هموطنانمان در جبهه های نبرد حق علیه باطل حاضر شده و در لشکر همیشه پیروز و خط شکن عاشورا، حماسه ها آفریدند.

میاندوآب در هشت سال دفاع مقدس 850 شهید و 182 آزاده و یک هزار و 533 جانباز و در راس همه آنها شهید مهدی باکری، فرمانده دلاور و رشید لشکر عاشورا را تقدیم نظام و انقلاب اسلامی کرده است که سندی بر ایثارگری مردم این شهر است.

به مناسبت روز بازگشت آزادگان به میهن اسلامی، پای خاطرات دو آزاده میاندوآبی که سال ها در بند اسارت دشمن بوده اند را نشسته و بخشی از آن را در زیر آورده ایم.

برکات وجودی مرحوم ابوترابی

ابراهیم منصوری، آزاده ای که در دوران اسارت هم سلولی مرحوم ابوترابی بوده و دارای  40 درصد جانبازی و هفت ماه و سه روز سابقه اسارت بوده و در عملیات های مختلفی در دوران جنگ تحمیلی از ناحیه دست و پای راست و نیز شیمیایی شدن مجروح شده است.

وی در مورد اسارتش اینگونه می گوید: سال دقیقش یادم نیست ولی در عملیاتی در هویزه به محاصره افتادیم ، در نتیجه درگیری ها، ساعت یک بامداد بود که من از ناحیه دست راست زخمی شدم و چند تن از بچه ها نیز شهید شدند، تا صبح در آنجا بودیم وصبح نیز 5-6نفر از بچه ها وبنده اسیر شدیم وبه بصره منتقل شدیم.

در بصره چند نفر از بچه ها را شهید کردند و فقط سه نفر ماندیم، ما را شکنجه کردند که در نتیجه آن یکی از دوستان ما که عربی بلد بود با یکی از سرهنگ های عراقی و شکنجه کنندگان جروبحث  کرد و بعدها عراقی ها به ما گفتند که وی را به موشک بسته اند و شلیک کرده اند.

از شدت شکنجه بیهوش شدیم، چشمم را که باز کردم و خودم را در بیمارستان دیدم، اولش فکرمی کردم در ایرانم و به یکی از اطرافیانم به ترکی و حتی فارسی گفتم پدرومادرم را باخبر کنید و در آنجا یک سرهنگ عراقی که فارسی بلد بود آمد وگفت شما در عراق هستید و من فهمیدم که اسیر هستیم و از شکنجه بیهوش شده ایم و ما را به بیمارستان آورده اند.

بعد از اندکی بهبودی، چشم های ما را بسته وبه یک جای ناشناسی برده و ما در سلولی انداخته و چشم ما را باز کردند، دیدم6-7 نفر از رزمندگان در آنجا هستند، مرحوم ابوترابی نیز بود.

وی خاطره کوتاهی هم از سید آزادگان نقل کرده و این گونه گفت: خیلی سید بزرگواری بود، به بچه ها و من روحیه می داد، روزی نبود که روزه نباشد وقرآن نخواند وعراقی ها هم هروقت می خواستند من و یا یکی از بچه ها را به بازجویی ببرند، اجازه نمی داد و مقاومت می کرد.

راز و اهمیت وحدت اسرا

مهدی اسماعیلی آزاده و ایثارگر دیگری است که برشی از خاطراتش از دوران اسارت را اینگونه بازگو می کند.

وقتی منافقین با حمایت صدام ملعون در عراق سکان شدند ، در سال67 می خواستند از اردوگاهها نیرو جذب کنند ولی خوشبختانه نتوانستند به این هدف خود دست یابند و حتی جرات نکردند به اردوگاه های که در آن سپاهی و روحانی بودند نزدیک شوند.

ما در”رمادیه” از 4 کمپ تشکیل یافته بودیم که در کمپ سوم از تعدادی از افراد نخاله و منافقین نفوذی بودند و عراقی ها آنها را عمداً آورده بودند تا در آنجا حاکمیت پیدا کنند و به بچه ها نزدیک شوند که خوشبختانه از این کمپ نیز هیچ کس به آنها نپیوست.

در آنجا بچه ها مخصوصاً شهید شعبانی که حق بزرگی بر گردن همه ما دارد، کاری ماندگار انجام دادند و آنها را مایوس ساختند و حتی یادم هست که در کمپ 2و3 نیز درگیری رخ داد که حتی برخی از بچه ها را سه تا هفت روز به انفرادی بردند و وضعیت زندان انفرادی در اسارت را آزادگان بهتر می دانند.

در آنجا حتی نتوانستند افراد نفوذی خود را نیز نگه دارند و حتی سردسته آنها نیز جرات نکرد به داخل اردوگاه بیاید و از بیرون و پشت سیم خاردار سخنرانی کرد.

ما در آنجا تاثیر وحدت و این سخن حضرت امام(ره) را که وحدت را عامل موفقیت می دانند، به عینه مشاهده کردیم و دیدیم که وحدت بین اسرا اجازه نداد منافقین کاری از پیش ببرند.

هم چنین رحلت حضرت امام خمینی(ره) خاطره ای است که از خاطر هیچ آزاده ای نمی رود.

وقتی که خبر رحلت حضرت امام(ره) در اردوگاه پیچید، ما در کمپ 4 اردوگاه شماره 10 بودیم که اسرای مختلف روحانی, سپاهی و بسیجی در آن حضور داشتند ؛ حال و هوای خاصی داشت که هیچ یک از نگهبانان عراقی جرات نزدیک شدن به اردوگاه را نداشتند.

این یک هفته تحمل ارودگاه واقعاً سخت بود و حال و هوای دیگر داشت ولی از سویی نیز خوشبختانه با انتخاب مقام معظم رهبری ، بچه ها آرامشی پیدا کردند و مرحمی شد بر دل زخمی ما.

انتهای پیام/

ثبت دیدگاه

دیدگاهها بسته است.