شهید «کتابعلی محمدی وش»
۱۵ اسفند ۱۴۰۲ - ۰:۰۵
شناسه : 317150
10
شهید «کتابعلی محمدی وش» دوازدهم مهر ۱۳۴۴، در روستای مظفرآباد از توابع شهرستان میاندوآب در یک خانواده مذهبی و زحمت‌کش دیده به جهان گشود
پ
پ

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی پایگاه خبری تحلیلی «زرین خبر»، شهید «کتابعلی محمدی وش» دوازدهم مهر ۱۳۴۴، در روستای مظفرآباد از توابع شهرستان میاندوآب در یک خانواده مذهبی و زحمت‌کش دیده به جهان گشود.

وی، فردی خودساخته و اخلاقی نیکو و پسندیده داشت که همه را مجذوب خود می‌کرد و به واجبات خود اهتمام می‌ورزید و فرایض دینی را به‌موقع انجام می‌داد. وی عاشق امام و انقلاب بود و همیشه با دشمنان اسلامی در ستیز بود مردم را به پشتیبانی از ولایت‌فقیه تشویق می‌کرد، قبل از انقلاب شکوهمند اسلامی بسیار جوان بود. ولی دلیل تحولات اساسی کشور را به‌خوبی می‌دانست. در مبارزه با رژیم طاغوت حضور داشت و گاهی هم با همسالانش به بزرگ‌ترها کمک می‌کرد تا انقلاب هرچه سریع‌تر به اوج قلهٔ معنویت خودش برسد. وی، از نظر اخلاقی بسیار مهربان و بامحبت بود. از صفا و صمیمیت شهید گرفته تا عشق و ارادتش نسبت به انقلاب و سایر خصایل نیکویش در نزد خانواده و دوستان و اقوامش فراموش‌شدنی نیست.

در آخرین دیداری که شهید به مرخصی آمده بود، گفته بود که: «من امروز هر چند به مرخصی آمده‌ام و چندان هم مایل نبودم که بیایم. چون رزمنده‌های زیادی زخمی و مجروح شده‌اند. فردا ما یک درگیری شدیدی با منافقین و ضد انقلابیون خواهیم داشت. از شما هم می‌خواهم که همیشه پشت‌وپناه انقلاب باشید و برای لحظه‌ای هم از انقلاب و وطن دست نکشید. نمی‌دانید که در جبهه چه جوان‌های زیبا و رعنایی زخمی یا شهید می‌شوند. وقتی این اتفاقات در مقابل چشمانت می‌افتد، مثل این است که باید با تمام وجودت برای انقلاب، اسلام و قرآن مایه بگذاری.

جبهه و شهادت تمام آن چیزهای مهمی است که جوانان را به سمت دنیایی از معنویات که عشق و محبت به سالار شهیدان اولین راه برای وصول به حقیقت زندگی باعزت است. نمی‌دانید وقتی ایران عزیز این همه جوانان رشید که دلشان برای انقلاب و آرمان‌هایش می‌تپد چه لذتی دارد. من امروز چیزهایی دیده‌ام که اگر صدسال هم زندگی کنم و یا صدسال در دانشگاه‌های عالی درس بخوانم به آن نخواهم رسید. جبهه خودش هم زندگی می‌آموزد.»

جنگی را که عراق توسط آمریکا با ایران برپا کرده بود را یک ستم آشکار علیه مردم تازه انقلاب کرده ایران می‌دانست بر همین اساس غیرت مردانگی‌اش چنان باد می‌کرد که هرآن آماده جان‌فشانی برای وطنش بود و می‌گفت که عراق را آمریکا فریب داده تا با ایران بجنگد. بالاخره طاقتش طاق شد و از طرف بسیج مراغه به جبهه سرپل ذهاب قصرشیرین اعزام شد و به مدت سه ماه در عملیاتی که به او محول شده بود، حضور فعالانه داشت.

پس از نبرد سنگین و واردکردن ضربات مهلک بر ضد انقلابیون، به دست مزدوران در پنجم دی‌ماه ۱۳۶۱ به درجه رفیع شهادت نائل آمد و در زادگاه خود در روستای مظفرآباد به خاک سپرده شد.
روحش شاد و یادش گرامی باد

منبع: اسناد نباید شهید و امور ایثارگران آذربایجان غربی

انتهای خبر/

ثبت دیدگاه

دیدگاهها بسته است.